بررسی فلسفی امکان تحقق هوش مصنوعی قوی با توجه به دیدگاههای مختلف در مسئلۀ ذهن و بدن
بررسی فلسفی امکان تحقق هوش مصنوعی قوی با توجه به دیدگاههای مختلف در مسئلۀ ذهن و بدن شرح
بررسی فلسفی امکان تحقق هوش مصنوعی قوی با توجه به دیدگاههای مختلف در مسئلۀ ذهن و بدن شرح
هدف این مقاله ارائه برخی ملاحظات فلسفی در مورد ظهور احتمالی هوش مصنوعی در آینده است. با این حال ، جدول زمانی پیش بینی شده این روند نامشخص است. برای جلوگیری از هر نوع حدس و گمان در مورد تحلیل پیشنهادی از دیدگاه علمی ، رویکردی متافیزیکی به عنوان زمینه ای متناسب با بحث انجام می شود. من استدلال می کنم که ادعای عادی در مورد احتمال ظهور هوش مصنوعی در یک زمان خاص در آینده از منظر زمانی موجه است. بنابراین ، جامعه جهانی باید آماده ظهور احتمالی هوش مصنوعی و تأثیر عمیق قابل انتظار چنین رویدادی بر وضعیت وجودی بشریت باشد.
ملاحظات فلسفی ظهور هوش مصنوعی
بحث فلسفی ظهور هوش مصنوعی در سطوح مختلفی صورت می گیرد. سطح اول با رویکرد ریاضی و منطقی منطبق با اختراع آلن تورینگ که منجر به ارائه دستگاه به اصطلاح تورینگ می شود گره خورده است (Penrose 2005) – اولین مدل نظری سیستم محاسباتی مبتنی بر مجموعه الگوریتم های برنامه ریزی شده. رویکرد دوم ، ویژگی معرفتی و پدیدارشناختی است که سعی در توصیف هستی شناختی و شناختی مربوط به هوش مصنوعی دارد. رویکرد سوم در زمینه های اخلاقی و انسان شناختی ظهور احتمالی هوش مصنوعی و تأثیر عمیق مورد انتظار آن در جامعه فرو رفته است. چهارمین و آخرین رویکرد ، اما کمترین ، به متافیزیک گره خورده است. این بدان معنی است که رویکرد فلسفی کلی در مورد AI در چارچوب برخی از تحقیقات منطقی و اخلاقی و اهمیت آنها برای توسعه AI است. هدف این مقاله ارائه برخی موضوعات خاص ناشی از رویکرد چهارم ، یعنی متافیزیکی است.
هوش مصنوعی (AI) چیست؟ مفهوم هوش مصنوعی ممکن است خود به تعریف مفروض هوش ، به طور کلی هوش انسانی بستگی داشته باشد. بنابراین ، هوش مصنوعی حداقل دارای ویژگی های مشابه (اما نه لزوماً یکسان) هوش انسانی است. این امر منجر به بحث آکادمیک در مورد AI می شود یا از نظر AI ضعیف و AI قوی. مورد اول ممکن است برخی از فعالیتهای فکری انسان را زیر سطح هوش عمومی انسان شبیه سازی کند. مورد دوم مشابه یا تقریباً برابر آن است. هوش مصنوعی که ممکن است از سطح هوش مصنوعی قوی فراتر رود ، گاهی فوق هوش یا یک عامل فوق العاده هوشمند یا یک ماشین فوق هوشمند است. این به یک نتیجه گیری احتمالی منجر می شود که هوش مصنوعی ممکن است در خارج از بدن انسان به عنوان یک عامل فوق العاده هوشمند ظاهر شود ، یک ماشین خودمختار خصوصاً هنگامی که ظهور احتمالی هوش مصنوعی در محیط مجازی در نتیجه محاسبه درک شود. این به معنای انتقال هوش انسانی به یک سیستم دیجیتال مجازی است ، به عبارت دیگر ، تقلید از آن به عنوان مجموعه ای برنامه ریزی شده از الگوریتم ها. این نوع شبیه سازی در واقع شبیه سازی در سطوح مختلف پیچیدگی و کمال است. با این حال ، غیرممکن است که چنین هوش مصنوعی در عوض ، به عنوان فرایند تقویت فکری برنامه ریزی شده انسان ، دوباره به مغز انسان منتقل شود و این منجر به همگرایی خاص هوش انسان با هوش مصنوعی شود. اگر بشریت ابزاری را برای عملی ساختن این فرآیند بدست آورد ، مثلاً با اختراع رابط مغز و رایانه ، این ممکن است سود متقابل داشته باشد. روش گفته شده تقارن نزدیک مناسب مربوط به روابط بین هوش انسان و هوش مصنوعی را تحمیل می کند. اما در این مرحله ، ممکن است یک سوال اساسی مطرح شود: آیا هوش مصنوعی قوی در واقع امکان پذیر است و تحت چه شرایطی؟ می توان ادعا کرد که آزمون تورینگ توسط آلن تورینگ ملاک ارزیابی است ، زمانی که هوش مصنوعی معادل هوش عمومی انسان است ، به عبارت دیگر ، زمانی که شرکت کننده انسانی در آزمون نمی تواند عملکرد ماشین هوشمند را از عملکرد انسانی متمایز کند. با این حال ، نتایج احتمالی آزمون تورینگ همانطور که توسط اقدامات اندازه گیری رفتار هوشمند ماشین پیشنهاد شده است ، موضوع بحث دانشگاهی است. آیا هوش مصنوعی قوی در واقع امکان پذیر است و تحت چه شرایطی می توان ادعا کرد که آزمون تورینگ توسط آلن تورینگ ملاک ارزیابی است ، زمانی که هوش مصنوعی معادل هوش عمومی انسان است ، به عبارت دیگر ، زمانی که شرکت کننده انسانی در آزمون نمی تواند عملکرد ماشین هوشمند را از عملکرد انسانی متمایز کند. با این حال ، نتایج احتمالی آزمون تورینگ همانطور که توسط اقدامات اندازه گیری رفتار هوشمند ماشین پیشنهاد شده است ، موضوع بحث دانشگاهی است. آیا هوش مصنوعی قوی در واقع امکان پذیر است و تحت چه شرایطی؟ می توان ادعا کرد که آزمون تورینگ توسط آلن تورینگ ملاک ارزیابی است ، زمانی که هوش مصنوعی معادل هوش عمومی انسان است ، به عبارت دیگر ، زمانی که شرکت کننده انسانی در آزمون نمی تواند عملکرد ماشین هوشمند را از عملکرد انسانی متمایز کند. با این حال ، نتایج احتمالی آزمون تورینگ همانطور که توسط اقدامات اندازه گیری رفتار هوشمند ماشین پیشنهاد شده است ، موضوع بحث دانشگاهی است.
چندین ایده خاص باید در این مرحله از ملاحظات به یاد بیایند.
اولین مورد احتمالاً از نظر مکانیکی است و ریشه در رویکرد تورینگ-کلیسا دارد (Krajewski 2003 ؛ Penrose 2005) این پیشنهاد می دهد که اگر مغز انسان ، به عنوان منبع هوش انسانی در نظر گرفته شود ، مانند رایانه کار می کند ، امکان انتقال عملکرد آن به یک محیط مصنوعی یا مجازی ، یعنی یک رایانه واقعی یا یک عامل خودمختار وجود دارد. این روش بر این عقیده متكی استوار است كه هر تابع قابل محاسبه ماشین تورینگ ممكن است توسط یك سیستم محاسباتی تورینگ پیشرفته تر و غیره محاسبه شود ، و در پایان از نظر تئوری می تواند از نقشه كاری مغز بر روی حافظه رایانه تقلید كند. با این حال ، این رویکرد ممکن است به عنوان یک فرآیند شبیه سازی دیده شود که منجر به سطح هوش انسانی شبیه سازی شده توسط تکنیک های محاسبات می شود. به نظر می رسد نتیجه گیری ناقص باشد ، زیرا اگر این شبیه سازی به نتیجه برسد ، بنابراین تمام عملکردهای مغز انسان باید قبلاً کشف و کمی شده باشد. با این حال، ما می دانیم که پدیده مغز انسان و عملکردهای آن (به عنوان مثال آگاهی ، شهود ، احساسات) ، که به عنوان مجموعه محدودی از همه عملکردهای مفروض شده تاکنون درک می شود ، به طور کامل کشف نشده و حتی تعریف نشده اند. بنابراین ما قادر نیستیم تمام نقشه مغز فعل و انفعالات نورون را به یک محیط مجازی منتقل کنیم. رویکرد تورینگ – کلیسا (Krajewski)2003 ) شاید به طور شهودی صدا باشد اما عملاً نامطمئن است. این نیز ممکن است نتیجه نتیجه گیری پیروان آلن تورینگ و آلونزو کلیسا (سندبرگ و بوستروم 2008 ) – نیک بوستروم (همانجا) و آندرس سندبرگ (همانجا) – در مورد عدم اطمینان از امکان پذیری قوی هوش مصنوعی باشد.
رویکرد دوم توسط Kurt Gödel (Krajewski 2003 ) پیشنهاد شده است ، وی موضعی گرفت که ما نمی توانیم احتمال انطباق هوش مصنوعی با هوش عمومی انسان را تأیید یا انکار کنیم. با این حال ، گودل اظهار داشت که احتمالاً هوش مصنوعی هرگز سطح هوش انسانی را به دست نخواهد آورد ، زیرا ماشین نمی تواند با ذهن انسان برابر باشد ، اما از طرف دیگر ، ما نمی توانیم بیان صریح او را در مورد غیرممکن بودن ظهور هوش مصنوعی پیدا کنیم. علی رغم این ، جان لوکاس سعی کرده است در قضیه ناقص بودن گودل توجیهی برای این استدلال پیدا کند که ماشین (یعنی ماشین تورینگ) هرگز به سطح هوش انسانی نخواهد رسید (لوکاس 1961 ). راجر پنروز ( 2005)) از دیدگاه مشابه او معتدل تر است ، زیرا او انکار نمی کند که شاید شکستن در آینده زمینه های ظهور هوش مصنوعی را فراهم کند ، اما اکنون هوش مصنوعی قوی امکان پذیر نیست. در نتیجه ، موقعیت لوکاس-پنروز به معنای شخصیت غیرقابل محاسبه ذهن انسان است.
مقام سوم توسط امیل پست ارائه شده است و همچنین جان لوکاس نیز دنبال شده است. هر دو ظهور احتمالی هوش مصنوعی برابر با هوش عمومی انسان را انکار می کنند (Krajewski 2003)) این ممکن است به عنوان یک نفی اساسی از ظهور هوش مصنوعی قوی تلقی شود. علاوه بر این ، همانطور که در بالا ذکر شد ، راجر پنروز استدلال می کند که مدل محاسباتی فعلی یک فن آوری مناسب برای ایجاد هوش مصنوعی برابر با هوش عمومی انسان نیست و بشر باید (در صورت امکان) فناوری پیشرفته تری را کشف کند ، به عنوان مثال “الگوریتم نامعلوم” هوش مصنوعی را واقعاً عملی می کند ، در غیر این صورت مانند لوکاس اعتراف می کند که تفکر بشر غیرقابل محاسبه است (همان پنروز). آنچه جنجال برانگیز است ، به گفته پنروز ، این ایده است که یک شخصیت کوانتومی از فعالیت مغز انسان را می توان به عنوان فعل و انفعالات عصبی درک کرد. اما این تصور هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته است ، به نظر می رسد یک تصور است که تاکنون اثبات نشده است.
اگر Lucas – Post نفی شدید امکان پذیری هوش مصنوعی را رد کنیم (Krajewski 2003 ) و این فرض را که ماشین به اصطلاح هوشمند (Strong AI) هرگز برابر با هوش انسان نخواهد بود ، می توان سه موقعیت باقیمانده یعنی تورینگ را در نظر گرفت. استدلال کلیسا در مورد امکان پذیری احتمالی هوش مصنوعی ، موضع گودل در مورد امکان ساختن هوش مصنوعی در زمینه های غیر مکانیکی و جایگاه پنروز در مورد امکان پذیری مشروط AI.
در این مرحله از تحقیق ما ، قابل ذکر است که موقعیت هوبرت دریفوس در مورد مشکلات اساسی در امکان پذیر ساختن هوش مصنوعی قوی به طور موثر. این موقعیت از این نظر پایه ریزی می شود که هوش عمومی مجسم شده و با ساختار بیولوژیکی و هوشیاری مستقل انسان گره خورده است. از سوی دیگر ، هوش انسانی در اصل نمی تواند کاملاً از اولویت های نمادین برخوردار باشد زیرا در شخصیت آن نیز شهودی و غریزی است ، از منطق صوری و پردازش اطلاعات پیشی می گیرد. دریفوس امکان برابر کردن معماری نمادین هوش مصنوعی با هوش عمومی انسان را رد کرد (هاگلند 1996 ).
وقتی این مواضع خاص را در نظر بگیریم ، ممکن است به این نتیجه برسیم که احتمالاً هوش مصنوعی قوی در آینده امکان پذیر باشد. با این حال ، باید یک رزرو انجام شود که اگر هوش مصنوعی به معنای انتقال هوش انسان به یک سیستم خودمختار مصنوعی خاص باشد ، احتمالاً همان هوش عمومی انسان نیست ، بلکه یک شکل شبیه سازی شده از هوش عمومی در سطح خاصی از پیچیدگی است. این هوش چقدر شباهت دارد – این سال است.
همچنین ممکن است سوال بعدی نیز مطرح شود: اگر شباهت به این معنی است که هوش مصنوعی هرگز کاملاً با هوش انسان برابر نخواهد بود ، اما تقریباً برابر است یا هوش مصنوعی می تواند از آن فراتر رود – در صورت ظهور هوش مصنوعی به عنوان یک هوش غالب ، چه اتفاقی برای روابط انسان و AI می افتد عامل؟ مورد دوم را می توان ایجاد ابر هوشمندی دانست. اما علی رغم بحث های مداوم درباره شخصیت AI ، ما می توانیم فرض کنیم که ظهور AI امکان پذیر است و این یک چالش واقعی برای بشریت خواهد بود.
آیا بشر می تواند بدون هوش مصنوعی از منظر طولانی مدت زنده بماند: معضلات وجودی
این یک بحث ضعیف است که بشر قادر است برای مدت زمان طولانی به ماموریت خود در زمین و فراتر از آن ادامه دهد. نظر ما در مورد صحت و سقم بحث برانگیز Doomsday چیست (Bostrom 2002)) ، بیش از هر تردیدی وجود دارد که تمدن ما برای همیشه داده نشده است. ابدی نیست و نمی تواند تا بی نهایت دوام بیاورد. حتی اکنون نیز خطرات وجودی واقعی و احتمالی زیادی وجود دارد که ممکن است دنیای ما را به خطر بیندازد. یکی از راه های ممکن برای جلوگیری از فاجعه نهایی وجودی ، استعمار در فضای بیرونی و فرار از سیاره ما است. با این حال ، زیست شناسی ما با زیست کره ما گره خورده است. دشوار است باور کنیم که بشر در شرایط فیزیکی واقعی خود در واقع قادر به کشف جهان دور است. این وظیفه به کیفیت های مختلف جسم و روان انسان نیاز دارد و همچنین یک ابزار فرضی جدید که ممکن است به اجرای چنین پیشرفتی کمک کند ، هوش مصنوعی است. ممکن است از نظر سینوسی شرط تقویت انسان باشد ،
بیایید این گزاره را بپذیریم که هر فرد انسانی موجودی مشروط است ، فقط به این دلیل که ماهیت آن کاملاً کامل نیست – در واقع احتمالاً کاملاً ناقص است. ما فانی ، شکننده هستیم و برای زندگی طولانی از زیست کره ساخته نشده ایم. با این حال ، چنین شرایطی را نمی توان در کل بشریت اعمال کرد. اما علی رغم س unsال حل نشده اخیر از شرایط متافیزیکی ، هر موجود متضادی با Ens perfectissimus است– از نظر ارسطو یک موجود کامل مطلق فرض شده است. از نظر ارسطو ، این موجود کامل ، موجودی الهی یا خداست. اما هدف این مقاله غوطه وری در این بحث خاص درباره وجود خدا یا اعتبار استدلال های مختلف هستی شناختی نیست. لغو موجود شرطی و ضرورتاً ضد عقل بودن کامل ، به معنای کامل شدن Ens perfectissimum استیعنی موجودی مطلق (انتزاعی یا واقعی) ، حاوی همه کمالات ، اما به نظر می رسد این برای یک انسان غیرممکن است. این فقط بحثی در مورد نقص و محدودیت های انسانی است که می توانیم در زندگی روزمره خود تجربه کنیم. برای فراتر رفتن از این محدودیت ها تا آنجا که ممکن است ، نژاد بشر باید شرایط جسمی و فکری خود را تغییر شکل دهد. ما می توانیم از فناوری های دیجیتال ، مهندسی ژنتیک ، فناوری نانو یا حتی فناوری های آینده که تاکنون اختراع نشده اند و همچنین هوش مصنوعی استفاده کنیم. مورد دوم مورد ملاحظات ما است. من استدلال می کنم که هوش مصنوعی یک عامل اساسی برای افزایش توانایی های فکری و جسمی انسان است. من استدلال می کنم که برای اجرای تقویت ذهن و جسم انسان ، تقارن شبه ای بین عقل و هوش انسان لازم است. اگر ما نمی خواهیم فروپاشی بشریت را آغاز کنیم ، این شرایطی را به وجود می آورد که هوش مصنوعی نمی تواند هوش انسان را سرآمد کند. اگر این اتفاق بیفتد ، یک فوق العاده هوشمند فرض شده ظهور می کند و این ممکن است برای بقای ما یک مشکل واقعی ایجاد کند ، زیرا ما قادر به کنترل عامل فوق هوشمند نیستیم که دارای سطح اطلاعاتی است که برای ما در دسترس نیست. این یک خطر وجودی احتمالی است. و بگذارید روشن کنیم که اگر هوش مصنوعی بر سطح هوش انسانی غلبه کند ، به احتمال زیاد بشر مانند سایر گونه های دیگر که در جنگ خود برای موجودیت رقابتی مرتبط شکست می خورند ، خاموش شود ، این به معنای از دست دادن نبرد برتری علمی است. یک فوق العاده اطلاعاتی فرض شده ظهور می کند و این ممکن است یک مشکل واقعی برای بقای ما ایجاد کند زیرا ما قادر به کنترل عامل فوق هوشمند نیستیم که دارای سطح اطلاعاتی است که برای ما در دسترس نیست. این یک خطر وجودی احتمالی است. و بگذارید روشن کنیم که اگر هوش مصنوعی بر سطح هوش انسانی غلبه کند ، به احتمال زیاد بشر مانند سایر گونه های دیگر که در جنگ خود برای موجودیت رقابتی مرتبط شکست می خورند ، خاموش شود ، این به معنای از دست دادن نبرد برتری علمی است. یک فوق العاده اطلاعاتی فرض شده ظهور می کند و این ممکن است یک مشکل واقعی برای بقای ما ایجاد کند زیرا ما قادر به کنترل عامل فوق هوشمند نیستیم که دارای سطح اطلاعاتی است که برای ما در دسترس نیست. این یک خطر وجودی احتمالی است. و بگذارید روشن کنیم که اگر هوش مصنوعی بر سطح هوش انسانی غلبه کند ، به احتمال زیاد بشر مانند سایر گونه های دیگر که در جنگ خود برای موجودیت رقابتی مرتبط شکست می خورند ، خاموش شود ، این به معنای از دست دادن نبرد برتری علمی است.
نکته مهم دیگری که باید مورد توجه قرار دهیم ، آنتروپی است که از منظر فلسفی به معنای سطح خاصی از بی نظمی است. این اصطلاح از فیزیک گرفته شده است (قانون دوم ترمودینامیک) اما برای اهداف بحث فلسفی در مورد امکان برگشت سطح رو به افزایش آنتروپی نیز به کار رفته است. این یک فرض قابل قبول است که سیستم های پیچیده تر سطح آنتروپی بیشتری را ایجاد می کنند. متضاد آنتروپی برون گرایی است و امروزه اصطلاح اخیر در بحث فلسفی معاصر پذیرفته شده است و ممکن است به معنی روند افزایش نظم در پیچیدگی سیستم های در حال تکامل باشد. مسئله از نظر پیچیدگی ساختار بیولوژیکی انسان این است که چگونه روند افزایش آنتروپی را که منجر به بیماریها و مرگ می شود متوقف و معکوس کنیم. ما می توانیم مشاهده کنیم که التهابات ، عفونت ها ، بیماری ها و سایر اختلالات منجر به افزایش سطح آنتروپی می شود که در پایان می تواند منجر به فروپاشی نهایی ساختار بیولوژیکی ما شود. از منظر چگونگی طولانی کردن عمر ما به طور قابل توجه ، نقطه عطف مسئله صادرات آنتروپی از ساختار بیولوژیکی ما به خارج و واردات برون تراپی بیشتر به آن است. در حقیقت ، این روند از طریق اجرای درمان های پزشکی و ژنتیکی در حال توسعه است ، اما تاکنون هیچ پیشرفت قابل توجهی در نتایج انتظارات وجود ندارد. در آینده نزدیک ، ما می توانیم از روشهای پیشرفته تری برای اجرای اکتشافات در ژنومیک و فناوری نانو استفاده کنیم. اما ممکن است که در آینده هوش مصنوعی در روند کاهش آنتروپی در داخل ما و افزایش برون رفتی در ساختار بیولوژیکی ما نیز مفید باشد. من استدلال می کنم که توسعه هوش مصنوعی یک شرط ضروری و ابزاری مفید برای کاهش سطح آنتروپی در ساختار انسانی ما است ، که ممکن است منجر به افزایش طول عمر رادیکال شود. گسترش حیات رادیکال به معنای توانایی بیشتر جسم و روان ما در تلاش برای کشف کهکشان و جهان دورتر است. این ممکن است برای جامعه یک معضل خاص نیز باشد ، اما این موضوع این مقاله نیست.
آخرین س ،ال ، اما قابل تأمل ، س ofال مربوط به پارادوکس خاص پس از انسان (PP) است. بگذارید فرض کنیم هدف ما استعمار دادن به فضای بیرونی است. ما این کار را می کنیم زیرا بعد از همه جهان امروز یک محیط قابل مشاهده واقعی است که ما مرحله به مرحله در حال بررسی آن هستیم. این توانایی اکتشاف توسط نقص های بیولوژیکی ما محدود شده است. اما پارادوکس پیشنهادی پس از انسان با زیست شناسی ، فرهنگ و اعتقادات مذهبی ما گره خورده است زیرا ما می ترسیم که زندگی خود را به طور اساسی تغییر دهیم ، زیرا می ترسیم که شرایط کاملاً متفاوت پس از انسان را ایجاد کنیم. همه این خواسته ها و ترس ها منجر به تناقض می شود زیرا در عین حال ما می خواهیم محدودیت های اساسی بیولوژیکی خود را برتری دهیم. این پارادوکس خاص مانند زندگی در یک قفس طلایی از ارزشهای انسانی ما است که بر اساس اومانیسم سکولار ، مذهب ، اصول اخلاقی و نظم اجتماعی تحمیل شده است. در حقیقت ، این نوعی اسارت ایستا و دام است که ما را به آینده ای محکوم می کند. با این وجود ، ممکن است این پارادوکس پس از انسان در آینده ناپدید شود ، وقتی فناوری به سطحی برسد که به ما کمک کند تا با خیال راحت شرایط ناقص انسانی خود را تغییر دهیم. من استدلال می کنم که هوش مصنوعی ممکن است در چنین روندی نقش مهمی داشته باشد. علاوه بر این ، من استدلال می کنم که عبور ایمن از انسان به تحول بدن و ذهن ما پس از انسان ، تقریباً به رابطه ای معادل بین انسان و هوش مصنوعی و نیز روابط شبه انعکاسی ، شبه متقارن و شبه انتقالی بین انسان و عامل هوشمند نیاز دارد. در صورت فروپاشی این تعادل ، PP برطرف نخواهد شد زیرا ترس از چیز عجیب و ناشناخته ای در رویکرد مثبت به توسعه هوش مصنوعی حاکم است و ممکن است باعث پایان بشر یا AI شود.
متافیزیک ، روش و پیکان تکامل تمدن
لایب نیتس ایده ای را بیان کرد که دنیای واقعی ما باید از همه جهان های ممکن بهترین باشد (در ذهن خدا ظاهر شده است). این یک پیش فرض روشن است که بر اساس مبانی کلامی ساخته شده و ارتباط چندانی با صحت منطقی ندارد و شاید از نظر منطقی غیرقطعی باشد (بدون هیچ ارزش منطقی گره خورده). با برخی رزروها ، ممکن است به عنوان یک حدس و گمان خاص در زمینه متافیزیکی در نظر گرفته شود. اما اگر ما آن را با پرسش معروف دیگر تکمیل شود توسط لایبنیتس مطرح کرد: “چرا چیزی وجود دارد و نه از هیچ چیز است” (در د rerum originatione radicali ، 1697- در منشاء نهایی از چیزهایی) ، ما می توانیم گزاره قبلی را به نوعی موجه بدانیم زیرا در یکی از جهانهای ممکن زندگی می کنیم ، که برای ما یک امر واقعی است و بنابراین ممکن است بهترین جمله ای باشد که می توانیم به عنوان یک جهان واقعی مشاهده کنیم. با این حال ، به دنبال روایت لایب نیتس ، ممکن است این یک جهان احتمالی باشد. فرضیه دوم علاوه بر این با نتیجه گیری اصل انسانی که بیوسفر ما تنظیم شده است و تنها محیط شناخته شده ای است که در آن زندگی به شکلی که ما می توانیم مشاهده کنیم و در آن زندگی ادامه می یابد توجیه می شود (Barrow and Tipler 2009)) از طرف دیگر ، اگر واضح بودن برداشت دیوید لوئیس از رئالیسم به اصطلاح م modد را تصور کنیم ، ممکن است یک مقدمه خاص لازم باشد ، زیرا ممکن است این فرض سقوط کند. (استالناکر ، 1976) با این حال ، ایده واقع گرایی مد بسیار فراتر از موضوع این مقاله است. اما گسترش ملاحظاتی که در بالا ذکر شد ما را به سمت منطق مد و به هر حال و معناشناسی احتمالی جهان سوق می دهد. به عنوان یک قاعده ، معناشناسی احتمالی جهان در مورد اثبات ادعاهای معین (گزاره ها) است که در آن امکان [[ P ↔¬ □ ¬ P ] به معنای حقیقت در برخی از جهان ممکن و ضرورت است [□ P ↔¬◊¬ P] به معنای حقیقت در هر جهان ممکن است. آنچه برای این س questionال از اهمیت قابل توجهی برخوردار است که چرا هوش مصنوعی باید در یکی از جهان های ممکن ظهور کند ، کشف هینتیکا است که تصور می شود محدود بودن تعدد جهان های ممکن که باید در مجموعه ای از جهان های ممکن در نظر بگیریم ، کاملاً غیر طبیعی است (Hintikka 2014 ) در غیر این صورت ، تعدد جهان های ممکن که در تحقیق معناشناسی معنای جهانی ممکن است مورد توجه قرار گیرد ، نامحدود است. این البته نتیجه ای نیست که توسط گزاره واقع گرایی مدال توسط دیوید لوئیس مورد توجه قرار گرفته است ، بلکه مقدماتی است که با اکتشافات کریپک ، یعنی رویکرد منطقی و متافیزیکی جهان های ممکن ، گره خورده است. علاوه بر این ، رویکرد تحلیلی استیگ کانگر (Lindström 1998)) نیز ممکن است مفید باشد. و اگر فرضیه Hintikka را در مورد تعداد نامحدودی از جهان های ممكن در سیستم معین مجموعه های جایگزین فرض كنیم (Hintikka 2014) ، پس این یك دلیل موثر است كه می توان نتیجه گرفت كه ممكن است AI در یك جهان ممكن تجزیه و تحلیل شده ظهور كند. و اگر تصور کنیم که دنیای ما یک جایگزین واقعی در مجموعه ای از همه جهان های ممکن است ، احتمال ظهور هوش مصنوعی در دنیای واقعی ما نیز وجود دارد. این مسئله از نظر متافیزیکی اساسی در مورد سوال هوش مصنوعی در مورد چگونگی مقابله با هوش مصنوعی در هنگام ظهور هوش مصنوعی به عنوان یک موجود عملی دارای اهمیت است. هیچ ضرورتی برای ظهور هوش مصنوعی در دنیای واقعی ما وجود ندارد ، اما احتمال وقوع آن منطقی است ، از این رو ما باید آماده تأثیر عمیق ظهور هوش مصنوعی در جامعه خود باشیم. علاوه بر این ، با توجه به اصل انسان شناسی ، ما باید برای موقعیت خاص خود به عنوان ناظران هوشمند جهان آماده باشیم. ما همچنین باید برای مشاهده ظهور هوش مصنوعی در دنیای واقعی خود آماده باشیم.
بیایید مشاهدات زیر را در مورد “پیکان تکامل” تمدن خود به عنوان پیکان زمان استعاره در نظر بگیریم. در مقیاس کلان ، این که پیکان زمان از یک نقطه در گذشته به نقطه دیگری در آینده منتهی می شود ، یعنی پیکان زمان در حال حرکت به جلو است ، اما در مقیاس کوچک ، یک بحث قابل بحث نیست. در چارچوب تئوری فیزیک کوانتوم ، این جریان ممکن است از قاعده یکسانی پیروی نکند ، زیرا ممکن است قابل مشاهده نباشد که فقط در یک جهت به جلو حرکت می کند و رویدادهای مشاهده شده بعدی ممکن است همزمان در موقعیت های مختلف اتفاق بیفتند. الگوی مشابه را می توان در روند تکامل تمدن مشاهده کرد. در مقیاس کوچک ، ما می توانیم پیکان تکامل را ناپایدار ، رو به جلو یا عقب یا در رکود باقی بمانیم ، اما در مقیاس کلان می توان پیشرفت مداوم تکامل تمدن را مشاهده کردهمو ساپینز. تکامل تمدن در مقیاس کلان نوعی پرش به جلو و عقب نیست. ما در حال حرکت به جلو هستیم ، همزمان در عصر حجر و در جامعه توسعه یافته تکنولوژیکی زندگی نمی کنیم. با این حال ، ما می توانیم تفاوت های زیادی در سطح توسعه در جوامع محلی مختلف داشته باشیم. مسلماً ممکن است تمدن ما مانند سایر تمدن های گذشته از بین برود یا حتی ناپدید شود ، اما در اصل ما یک تمدن در حال پیشرفت هستیم. این ممکن است به عنوان نوعی عارضه جانبی ، یک سوال قابل بحث ایجاد کند که شاید زمان نوعی توهم است یا زندگی ما شبیه سازی است. اما این ایده جنجالی موضوع ملاحظات ما نیست. از طرف دیگر ، اگر پیکان تکامل در مقیاس کلان یک روند در حال توسعه باشد ، ما نمی توانیم احتمال ظهور هوش مصنوعی در یکی از جهان های ممکن را در یک زمان مشخص انکار کنیم. این ادعا در مورد روش زمانی است. اگر بشر قبل از تحقق این مقطع زمانی از بین برود ، ما ظهور AI نداریم. با توجه به جهان ما ، یعنی سیاره و جهان مشاهده پذیر ، به عنوان تنها جهانی که می توانیم تاکنون تجربه کنیم ، نتیجه این است که ما نمی توانیم ظهور AI را در دنیای واقعی ما انکار کنیم. نتیجه گیری این است که این احتمال وجود دارد و ما می توانیم فرض کنیم که در مقطعی از زمان در مقیاس تکامل تمدن ممکن است هوش مصنوعی در نتیجه موقعیت های بعدی پیکان زمان در جهان ما ظهور کند و ما می توانیم این را پیش بینی کنیم واقعه از دید ناظر هوشمند. به عنوان تنها جهانی که می توانیم تاکنون تجربه کنیم ، نتیجه این است که ما نمی توانیم ظهور هوش مصنوعی را در دنیای واقعی ما انکار کنیم. نتیجه گیری این است که این احتمال وجود دارد و ما می توانیم فرض کنیم که در مقطعی از زمان در مقیاس تکامل تمدن ممکن است هوش مصنوعی در نتیجه موقعیت های بعدی پیکان زمان در جهان ما ظهور کند و ما می توانیم این را پیش بینی کنیم واقعه از دید ناظر هوشمند. به عنوان تنها جهانی که می توانیم تاکنون تجربه کنیم ، نتیجه این است که ما نمی توانیم ظهور هوش مصنوعی را در دنیای واقعی ما انکار کنیم. نتیجه گیری این است که این احتمال وجود دارد و ما می توانیم فرض کنیم که در مقطعی از زمان در مقیاس تکامل تمدن ممکن است هوش مصنوعی در نتیجه موقعیت های بعدی پیکان زمان در جهان ما ظهور کند و ما می توانیم این را پیش بینی کنیم واقعه از دید ناظر هوشمند.
آنچه ممکن است فراتر از افق خطر وجودی AI اتفاق بیفتد: جامعه پس از ظهور AI
نکته کلیدی در مورد ظهور احتمالی هوش مصنوعی و تأثیر آن بر آینده جامعه بشری و نظم و ترتیب اجتماعی این سوال است که خطر وجودی انسانی که با رهایی هوش مصنوعی و برتری احتمالی فوق العاده هوش مرتبط است برای انسان چقدر خطرناک است. نقطه را معمولاً تکین می نامند. تکینگی برداشتی از معانی مختلف است ، اما به عنوان یک قاعده ، از دست دادن کنترل احتمالی AI را نشان می دهد. از این رو ، مشکل اصلی این است که چگونه می توان توسعه AI را کنترل کرد و آن را به معنای اخلاقی ، عاری از هر گونه ویژگی منفی ، به یک موجود دوستدار انسان تبدیل کرد که ممکن است بشریت را به خطر بیندازد. علاوه بر این ، چگونه می توان از ایجاد واقعیتی جلوگیری کرد که در آن ابر هوش ، سطح هوش عمومی انسان را برتر می کند و خطر تسلط AI بر نوع بشر را ایجاد می کند. این چشم انداز آینده ای محکوم است ، ایجاد افق خطر وجودی که فراتر از آن ممکن است جایی برای بشریت نداشته باشد. این به معنای یک سناریوی فاجعه بار واقعی برای سرنوشت ما است. البته ، ما نمی دانیم چه چیزی ممکن است فراتر از افق خطر وجودی رخ دهد زیرا احتمالاً موضوع این رویدادهای ناشناخته احتمالی نخواهیم بود. به نظر می رسد یک “سیاهچاله” وجودی است که ممکن است تمدن ساخته شده توسط بشر را از بین ببرد. این یک چشم انداز در مورد ناپدید شدن بشریت است ، که به معنای نیستی وجودی از نظر متافیزیکی است. به نظر می رسد یک “سیاهچاله” وجودی است که ممکن است تمدن ساخته شده توسط بشر را از بین ببرد. این یک چشم انداز در مورد ناپدید شدن بشریت است ، که به معنای نیستی وجودی از نظر متافیزیکی است. به نظر می رسد یک “سیاهچاله” وجودی است که ممکن است تمدن ساخته شده توسط بشر را از بین ببرد. این یک چشم انداز در مورد ناپدید شدن بشریت است ، که به معنای نیستی وجودی از نظر متافیزیکی است.
در این مرحله ، ما می توانیم فرض کنیم که یک وظیفه اساسی در مورد ظهور احتمالی هوش مصنوعی این است که رشد AI را تحت تأثیر ارزشهای اخلاقی و زیبایی شناختی مثبت قرار دهد ، و این به معنای همگرایی نزدیک بین بشریت تقویت شده از نظر اخلاقی و هوش مصنوعی است. اگر شکاف بین ارزشهای اخلاقی انسان و هوش مصنوعی به طور ناخوشایند زیاد باشد ، خطر وجودی برتری هوش مصنوعی در حال افزایش است. با کاهش این شکاف به حداقل ، خطر کاهش می یابد. اما تمام تلاش ها برای رسیدن به چنین نتیجه ای به معنای ارتقا moral اخلاقی نوع بشر است زیرا تصور می کنیم که توسعه AI مربوط به شبیه سازی خصوصیات خود ماست. با این حال ، این سوالی در مورد اخلاق اخلاقی و چگونگی تغییر ارزشهای اخلاقی خود به یک سیستم کاملتر است. بنظر می رسد ساخت چنین سیستمی بر اساس اصول اخلاقی که ریشه در انسان گرایی و اصول جامعه باز دارد و همچنین در اخلاق زیستی و قوانین پسندیده (به معنای اخلاقی). من همچنین فکر می کنم که همکاری با گروه های مذهبی در سراسر جهان مورد نیاز است. این اظهارات اینشتین را بخاطر بسپاریم که علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است. این س aboutالی در مورد بحث و جدل علم و دین نیست ، بلکه یک جامعه جهانی است ، به این معنا که ما باید بار مشخصی از تاریخ و سنت خود را در نظر بگیریم.
در صورت دستیابی به سطح كامل اخلاقی ، ممکن است هوش مصنوعی به عنوان شریك برابر انسان در نظر گرفته شود ، اما تحت یك شرط اساسی: سطح هوش مصنوعی نمی تواند از سطح هوش عمومی انسان فراتر رود. اگر از آن فراتر، نژاد بشر را خاموش خواهد کرد به عنوان آن را در گذشته اتفاق افتاده بود که ربات های انسان نما فکری ضعیف ناپدید شد و راه را برای بیشتر فکری توسعه یافته انسانهای هوشمند. این یک خطر واقعی ظهور ابر هوش است. ما نمی توانیم این احتمال را کنار بگذاریم ، اما ممکن است بشر مسیری را برای کنترل آزادی AI پیدا کند. این مسئله همچنین یافتن همگرایی مرتبط بین انسان و هوش مصنوعی است. اگر این پدیده را به عنوان یک عامل بیگانه ایجاد کنیم ، خطر وجودی بسیار جدی خواهد بود. برای جلوگیری از این خطر ، الگوی روابط برابر بین انسان و هوش مصنوعی مورد نیاز است.
اما اتخاذ هوش مصنوعی توسط انسان بعنوان ابزاری دوستانه برای تقویت بدن و ذهن غیرممکن است. نیکولای فدوروف ، فیلسوف و آینده پژوه روسی ، ارتقا supposed مفروض انسانی را به عنوان خودسازی ، نوعی اتوتروفی مهندسی شده پیشنهاد کرد (فدوروف 2008). اگر این ایده کمی منطقی باشد ، ممکن است بتوان از AI به عنوان ابزاری برای دستیابی به این هدف با استفاده از رابط انسان و مغز کامپیوتر استفاده کرد. علاوه بر این رابط ، فناوری نانو ، زیست شناسی مصنوعی ، ژنومیک یا سایر فناوری های ممکن فعلی ناشناخته ممکن است در آینده اختراع شود. چشم انداز آینده نگرانه فدوروف تصور می شود که خودتروفیک خود تقویت در نتیجه انقلاب فناوری باشد ، که به شما امکان می دهد از روش های علمی برای از بین بردن محدودیت ها و کاملتر شدن بدن و ذهن ما استفاده کنید. این روش های فرضی ممکن است توسط هوش مصنوعی از خارج و همچنین از داخل به عنوان بخشی از پدیده پس از انسان پشتیبانی شود. این یک ادعای احتمالی است که ما نمی توانیم این استدلال را داشته باشیم که موجود مفروض پس از انسان ممکن است به عنوان شکل کاملاً جدیدی از تکامل انسان ایجاد شود که با همگرایی بین هوش انسان و هوش مصنوعی ایجاد شده است.
آخرین مسئله ، اما یک بار دیگر از اهمیت کمتری برخوردار است ، ارتقا moral اخلاقی انسان به عنوان یک فرد فردی و نوع بشر به عنوان یک جامعه است. اگر نوع بشر بتواند نه تنها از نظر جسمی ، بلکه از نظر اخلاقی به کمال اخلاقی نیز دست یابد ، انتقال این مقادیر مثبت به ماشین هوشمند امکان پذیر خواهد بود (Bostrom 2014 ). این امکان وجود دارد که دو پدیده اخلاقی تقویت شده ، موجودات پس از انسان و هوش مصنوعی ، با یکدیگر هماهنگ شده و خصوصیات مثبت کاملاً جدیدی را در زندگی تقویت شده آینده ایجاد کنند. اما این نوعی فلسفه آینده گرایانه مورد بحث است ، بسیار فراتر از موضوع این مقاله. با این حال ، ما می توانیم سعی کنیم چنین استدلال احتمالی را با استفاده از علم اخلاق و منطق دونتیک و همچنین تحقیقات تئوری تصمیم گیری توسعه دهیم.
اجرای پروژه های تخصصی هوش مصنوعی با مشاوره رایگان سلول پیشتاز
منبع :link.springer.com