دم روباه شاهد ماست !!
دم روباه شاهد ماست !!
در عصر حاضر حیوانات حضوری متفاوت در زندگی ما دارند و دیگر استفاده های سنتی از آنان منسوخ گشته و یا در حال منسوخ شدن است
- اما آیا هنوز ما و حیوانات نیاز به همزیستی داریم ؟
- آیا هنوز زمان آن فرا نرسیده تا حیوانات به دنیای طبیعی و غریزی خود بازگردند و از خدمت انسان مرخص گردند ؟
- آیا ما هنوز با حیوانات و در جنگل زندگی می کنیم ؟
- اماواقعا مرز های میان ما و دنیای حیوانات در دنیای امروز کجاست ؟
- حیوانات در زندگی ما انسانها چه نقشی دارند؟
- آیا هنوز حیوانات برای ما انسانها یک خطر محسوب می شوند ؟
- اماواقعا مرز های میان ما و دنیای حیوانات در دنیای امروز کجاست ؟
- حیوانات در زندگی ما انسانها چه نقشی دارند؟
- امروز اما حیوانات اگر در زندگی ما نباشند چه اتفاقی رخ خواهد داد ؟
- آیا ما بددون وجود حیوانات نمیتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم ؟
- آیا هنوز حیوانات برای ما انسانها یک خطر محسوب می شوند ؟
- اما بهترین همزیستی با حیوانات چگونه است ؟
- تربیت و آموزش به حیوانات آیا نوعی حمایت از آنها محسوب می شود ؟
دم روباه شاهد ماست !!
- اما آیا هنوز ما و حیوانات نیاز به همزیستی داریم ؟
- آیا هنوز زمان آن فرا نرسیده تا حیوانات به دنیای طبیعی و غریزی خود بازگردند و از خدمت انسان مرخص گردند ؟
آیا ما هنوز با حیوانات و در جنگل زندگی می کنیم ؟
در آفرینش خداوند و نظمی که بر آن برقرار است هر موجود ی اعم زنده و یا حتی غیرزنده باید و می تواند با شرایط محیط زندگی خود تطبیق یافته و درست به همان حالتی درآید که محیط اطرافش از او می خواهد
به طوری که در نحوه آناتومی بدن و حتی اعضای داخلی بدن در شرایط مختلف کاملا متفاوت و متغییر می باشد و این مساله امری ست بسیار بدیهی و آشکار . اما در عین حال یادآور این مطلب بسیار مهم است که هر مخلوقی ویژگی های منحصر به خود را دارد و نمی تواند مانند دیگری باشد و اگر هم سعی کنیم این نظم را بهم بزنیم تنها خسارت به بار خواهیم اورد
بنابراین به این نکته یادآور می شوم که این انسان بود که توانست از بند جبر جغرافیایی و اکوسیستم خود رها شده و بتواند بر محیط زندگی خود غالب شود و در این راه چنان شدت گرفت که کاملا کره زمین را فتح نمود و عرصه را بر سایر موجودات زنده تنگ کرد .
حال صحبت من درباره گذشته ای دیگر از میان رفته است نیست بلکه درباره امروزی سخن می گویم که در ان زندگی می کنیم و علاوه بر ما هنوز موجودات زنده دیگری نیز در این سیاره زنده هستند و حق زنده بودن دارند
تلاش برای بقا به بهای نابودی دیگری :
در گذشته های دور که زمان دقیق ان هنوز مشخص نیست انسان جز ضعیف ترین موجودات زنده ساکن بر روی کره زمن بود که توان شکار کردن بالایی نداشت و در عین حال به راحتی توسط سایر حیوانات بزرگتر و قویتر شکار می شد تا اینکه به روایت مختلف صاحب فکر و اندیشه شد و ابزار ساخت و این حیوان ابزار ساز توانست ضعف های جسمانی اش در شکار مانند سرعت پایین در دویدن نداشتن چنگال و دندان قوی و… را با ساختن ابزار جبران نماید و این سرآغازی بر حکم رانی او بود تا آنجا که حیوانات بسیار ضعیفتر مثل گاو و گوسفند و مرغ و…را رام کرده و به حیوانات اهلی و قابل پرورش و نگهداری تبدیل نمود .
پس از آن برای نگهداری این حیوانات به کمک نیاز داشت پس حیواناتی چون اسب و الاغ و قاطر و… را رام نموده و انها را نیز اهلی نمود و از انها به عنوان وسیله حمل و نقل و بارکشی استفاده نمود . پس از ان برای نگهداری و پرورش این حیوانات در مزرعه خود و حفظ انها از خطر سایر حیوانات وحشی نیاز به حیواناتی قوی و نگهبان داشت پس سگ را رام نمود و بعد که خیالش از مزرعه آسوده شد برای تفریح خود حیوانات ضعیفتر و در دسترس تری چون گربه خرگوش سنجاب و انواع پرنده و… رابه عنوان حیوان خانگی رام نمود و نسل این حیوانات دست کاری شده را گسترش و پروش داد تا نسل به نسل حیواناتی با نژاد اهلی و خانگی زاده و پرورش یابند و گونه ای متفاوت از هم نوعان خود باشند .
و در کتنار این رام کردن و اهلی نمودن حیوانات به شکار حیوانات وحشی رفته و انقدر در این کار اصرار ورزیدند تا نسل بسیاری از انها را منقرض نمودند و یا در مواردی باعث بر هم زدم نظم و تعادل جمعیت حیوانات در طبیعت گشتند .
اما امروز جهان انسان و حیوانات :
امروز حیوانات نیز همچنان نقش یک کالا را ایفا می کنند چه به عنوان یک کنسرو غذایی یا پالتوی پوستی و چه به صورت زنده و کالایی لوکس در باغ وحش خصوصی پادشاه مراکش یا به عنوان یک ابزار موفقیت در المپیک زیر پیکر سوارکاری که ناتوانی خود در مهار اسب را با شلاق پاسخ می دهد . و هزاران شکل دیگر لیک هر کدام خوانندگان این مقاله می توانند ان را تصور نمایند .
- اماواقعا مرز های میان ما و دنیای حیوانات در دنیای امروز کجاست ؟
- حیوانات در زندگی ما انسانها چه نقشی دارند؟
- آیا هنوز حیوانات برای ما انسانها یک خطر محسوب می شوند ؟
اماواقعا مرز های میان ما و دنیای حیوانات در دنیای امروز کجاست ؟
در جهلن مدرن امروز یک حیوان چقدر از فضای زندگی ما انسانها را می تواند اشغال نموده و به خود اختصاص دهد ؟ پاسخ به این سوال به این دلیل است که اگر معیار ما نیاز به فضای کافی برای زندگی کردن باشد از این رو باید ببینیم ایا اصلا دیگر برای حیوانات محلی برای زندگی باقی مانده است که به ما تعلق نداشته باشد ؟
اگر منظور شما مکان های ظاهرا خالی از سکنه کره زمین مانند کوهستان ها و یا جنگل ها می باشد ؟ باید به شما بگویم که هیچ نقطه ای در روی کره زمین دیگر وجود ندارد که سند مالکیت یک انسان را نداشته باشد . و در واقع این مناطق ظاهرا بکر و دور از دسترس در واقع حیاط خلوت ما انسانها هستند برای انکه
- اولا آنچه در در دنیای انسانی و محل زندگی انسان قابل انجام نیست و تخلف محسوب شده و خسارات بالایی به بار می آورد در این حیات خلوت انجام می شود مانند آزمایشات هسته ای در اقیانوس اطلس و یا استخراج ارز دیجیتال که تولید شدید گاز گلخانه ای می کند و یا خنک نگه داشتن ابرسرورهای شبکه دیپ نت در قطب شمال و جنوب و موارد این چنین …
- دوماحیاط خلوتی برای شکار و قتل عام انواع موجودات زنده از حیواناتی که تناه برای یک دم زیبا و یا یک دندان زیبا کشته می شوند تا به عنوان کالایی لوکس به بازارهای کثیف ثروتمندان جاه طلب برود
- سوما جایی برای نابودی انواع منابع و ذخایر معدنی و طبیعی جهان مانند جنگل ها غارها رودخانه ها آبشارها بدون توجه به اهمیت زیستگاهی انها برای سایر موجودات زنده
- و چهارم جایی برای پر ردن شوی تلویزیونی شیک و مجلسی از زندگی حیواناتی که رمق تکان خوردن از جلوی دوربین را هم ندارند .. تا به قول خودمان هنوز حیات وحش زنده است و حیوانات با آرامش در آن زندگی می کنند .
حیوانات در زندگی ما انسانها چه نقشی دارند؟
امروز اما حیوانات اگر در زندگی ما نباشند چه اتفاقی رخ خواهد داد ؟
آیا ما بددون وجود حیوانات نمیتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم ؟
صحبت بر سر همین مساله است بودن یا نبودن ؟ حیوانات دو نقش مهم را در زندگی ما ایفا می کنند اول نقش
1 .غذایی 2 . خدماتی
- استفاده غذایی از حیوانات : در مورد اول دسته ای از حیوانات به صورت کاملا اتوماتیک و جاافتاده در هنجارها و عرف برای غذا پرورش و نگهداری می شوند و نهایت سلاخی و بسته بندی و وخورده می گردند که ما فعلا در این مقاله بدان نمی پردازیم چراکه تابو بسیار بزرگی بوده و نیازمند پیش زمینه های بسیاری می باشد
- استفاده خدماتی از حیوانات :
استفاده خدماتی از حیوانات خود شامل بخش های مختلف می شود که بدترین ان استفاده ابزاری از جان حیوانات می باشد یعنی تولید لباس و سایر وسایل تزئینی از پوست و استخوان و شاخ و سایر اعضای بدن حیوانات به قیمت کشته و یا ناقص کردن بدن حیوان بیچاره که تنها گناه او زیبایی و علاقه مند شدن ما به اوست
اما از دیگر موارد استفاده خدماتی از حیوانات می توان به استفاده از حیوانات در مسابقات ورزشی اشاره نمود مانند استفاده از اسب در مسابقات المپیک به شکل های مختلف اسب دوانی . پرش از مانع . کالسکه دوانی . و غیره که در موارد بسیاری شاهد رفتارهای زننده از سوی سوارکاران و مربیان با حیوان در حین مسابقه بوده ایم در حالیکه اسب جز کالاهای لوکس در دنیای تجارت انسانها محسوب می شود و از وضعیت زندگی بهتری نسبت به سایر حیوانات برخوردار است . اما سوال من اینجاست که مگر دوران حمل و نقل با اسب و قاطر به سر نیامده ؟ و انسان به انواع وسایل نقلیه پیشرفته دست نیافته است ؟ پس چرا هنوز از اسب و حیوانات مشابه به عنوان حیوانی سواری ده و بارکش استفاده می کند حتی به عنوان کالایی لوکس ؟
از دیگر موارد خدمات حیوانات به انسانها که می توان از ان به عنوان خدمات عاطفی یاد نمود خدماتی ست که حیوانات به اصطلاح خانگی یا پت به انسانها ارئه می دهند و دامنه ان بسیار گسترده می باشد . اما من به جای تکرار مکررات و گفتن انچه شما نیز در مورد این خدمات می دانید به گفتن این نکته مهم اکتفا می کنم که ما انسانها این استفاده های خدماتی را که از همزیستی سگ خانگی با نوزاد تازه متولد شده در خانواده ها آغاز شده و تا ازدواج و زوفیلیا با حیوانات ادامه یافته و به گله داری در صحرا می رسد . را در واقع نه تنها استفاده خدماتی از حیوانات نمی دانیم بلکه ان را حمایت از حیوانات می دانیم و فخر می فروشیم که دیگر ظلمی بر حیوانات روا نکرده و با انها مهربانانه رفتار می کنیم .
آیا هنوز حیوانات برای ما انسانها یک خطر محسوب می شوند ؟
در ادامه داستانی از کتاب انجیل را می خوانیم که خالی از لطف نیست و سپس در باب ان توضیح خواهم داد :
افسانه سنت فرانسیس آسیزی و گرگ
در روزگاران قدیم و در عهد بیزانس در ایتالیا در شهر گودبیو روستایی آباد و مرفه قرار داشت . که از بد روزگار گرفتار گرگ درنده و قوی پنجه ای افتادند . گرگ به دام های آنها حمله می کرد و گوسفندان آنان را شکار می کرد .
مردم شهر که از این مشکل بسیار آسی و عصبانی بودند تعداد چوپانان خود را افزایش دادند . تا اینکه گرگ اولین چوپان را کشت . چوپان پسر جوانی بود که شجاعت به خرج داده بود و خواسته بود با گرگ بجنگد و در این راه کشته شده بود
بعد از این اتفاق برادرو پدر آن جوان چوپان از سر انتقام به سراغ رگ رفتند و در جنگ با گرگ هر دو کشته شدند بعد از این ماجرا دیگر مساله گرگ دفع خطر ان از روستا به مساله ای ملی مبدل شده و تمام روستا بر سر این کار بسییج شدند و بر برج ها و بارو های شهر نگهبانان بسیار گماردند و تله های بسیار کاشتند و شبانه روز در هول و هراس از گرگ خونخوار به سر می بردند .شهردار و بزرگان روستا هر راهی را برای گشتن گرگ امتحان نموذه و برای ان لشگرکشی نمودند و سابازان بسیاری به دست گرگ زخمی شدند اما گرک هنوز صحیح و سالم بر سر جایش در جنگل های اطراف روستا باقی مانده بود .
تا اینکه به پیشنهاد بزرگان روستا تصمیم گرفتند تا از سنت فرانسیس آسیزی که مردی مومن و نیوکار بود و می گفتند توانایی صحبت با حیوانات را دارد کمک بگیرند . پس قاصدانی به سمت خانه او که بیرون از روستا در دامنه کوه قرار داشت روانه ساختند . و موضوع را به اطلاع دادند . سنت فرانسیس از شنیدن ماجرا بسیار متاثر و منقلب گردید و از قاصدان خواست تا شب را در انجا بمانند و استراحت کنند تا او تا صبح در درگاه خداوند به دعا بپردازد .
پس صبح زود به همراه قاصدان به داخل روستا رفته و به دیدار شهردار و بزرگان روستا رفتند و پس از شور و مشورت دوباره قرار براین گذاردند که سنت فرانسیس به همراه چند تن ا ز نگهبانان به دیدار گرگ رفته و با او صحبت کند . گرچه شهردار با تنفر و عصبانیت این تصمیم را گرفت اما مخالفتی نیز ننمود
پس سنت فرانسیس به همراه نگهبانان به سمت جنگل که محل اقامت ان گرگ معروف قوی پیکر و خونخوار بود حرکت نمودند پس تا رسیدن به جنگل نگهبانان محلی را که گرگ چوپانان را کشته بود به سنت فرانسیس نشان داده و او را در انجا تنها گذاشته و خود در پشت بیشه پنهان گشتند .سنت فرانسیس جلو رفته و در محل کشته شدن جوان چوپان در برابر خداوند زانو زد و صلیبی را گریبانش در آورده و در اسمان گرفت و شروع به دعا کردن نمود پس از دقایقی سر و کله گرگ معروف پیدا شد و و در فاصله ی چندمتری سنت فرانسیس ایستاد به غر و غر کردن پرداخت .
گرگ در ذهن خود از دیدن این صحنه تعجب کرده بود و نمی دانست چه کاری انجام دهد آیا این انسان برای او یک خطر محسوب می شد و می توانست به او آسیب برساند ؟ در همین فکرها بود که ناگهان صدایی رشته افکارش را پاره کرد …بیا نزدیکتر برادر گرگ … از من نترس …. من قصد آزار تو را ندارم …..من تنها می خواهم در سایه فیض خداوند با تو صحبت کنم .پس گرگ با شنیدن این سخنان کمی ارام شد و شک و تردید را کنار گذاشته به سمت سنت فرانسیس حرکت کرد و نزدیکی او رسید
دوباره سنت فرانسیس صحبت را آغاز نمود : که ای برادر گرگ من از طرف مردم روستا به سوی تو آمده ام و تو دام های انها را خورده ای و تعدادی از مردم روستا را کشته ای …
و خانواده های زیادی را داغدار و عصبانی کرده ای و مردم روستا از دست تو عصبانی و بیزار شده اند و من بیم ان را دارم که در این جنگ میان تو و انها هم تو کشته شوی و هم انسانی زیادی .
بگو چرا این انسانها را کشته ای و چرا مانند دیگر هم نوعان ات به کوهستان نمی روی و در انجا شکار نمی کنی و به جای ان به سراغ دام ها می روی ؟
پس گرگ لب به سخن گشود و گفت : که من هرگز دوست ندارم گوسفندان و بزها را شکار کنم من نیز دوست دارم مانند سایر گرگ ها آهو و خرگوش که حیواناتی سریع و جهنده هستند را شکار کنم اما چون پیر و ناتوان شده ام مجبورم به سراغ حیواناتی که سریع نیستند مانند گوسفندان و گله ها بروم تا غذایی برای زنده ماندن خود بیابم .
چرا انسانها را کشتی ؟
گرگ گفت : من قصد کشتن انسان ها را نیز نداشتم و از انجام اینکار سخت پشیمان هستم . اما ان چوپان جوان به من حمله کرد و می خواست مرا بکشد و من در دفاع از خود او را کشتم و در بار دوم نیز وقتی آن سه نفر از اقوام چوپان به من حمله کردند و مرا به قصد کشت کتک می زدند من باز هم برای نجات خود دو نفر از انها را کشتم و وقتی با کشتن ان دو نفر خطر دفع شد نیازی به کشتن نفر سوم نبود پس او را رها کردم . من بازهم از کار خود متاثر و پشیمانم اما چه کنم من برای زنده ماندن به غذا نیاز دارم و انها نیز از گله هایشان مراقبت می کنند .
سنت فرانسیس از شنیدن این حرف ها بسیار متاثر شد و به فکر فرو رفت پس دوباره در درگاه خداوند زانو زد و شروع به دعا نمود و پس از چند ساعت بی معطلی و تردید به گرگ گفت :
بیا با من به روستا برویم … و در آنجا تو از بازماندگان کسانی که کشته ای عذر خواهی کن و قول بده که دیگر کسی را نخواهی کشت و حتی به عنوان نگهبان از روستای انان در مقابل دشمنان محافظت نمایی و در ازای ان مردم روستا به تو غذا و جای زندگی دهند و تو را دوست بدارند و در صلح و آشتی در کنار هم زندگی کنید .
پس گرگ حرف سنت فرانسیس که در واقع کرامتی از سوی پروردگار برای بیداری دل های خفته بود را با شوق و اشتیاق پذیرفت و با سنت فرانسیس به سوی روستا همراه گردید
چون به روستا رسیدند کسی را ندیدند چرا که مردم که پیشتر توسط نگهبانان از امدن این دو باخبر شده بودند از ترس در خانه هایشان پنهان گشته بودند و دست به اسلحه های خود اماده برای حمله به گرگ بودند … گرگ متعجب بود اما سنت فرانسیس که از ماوقع آگاه بود در دل آرامشی عجیب داشت پس به میدان روستا رفته و فریادی بلند برآورد و مردم روستا را به سوی خود فراخواند :
ای مردم بیاید … ترس ها را کنار بگذارید … دوران ترس و دشمنی و کینه دیگر سرآمده است … در سایه فیض ان بخشنده نجات بخش که به ما می آموزد تا دشمنانمان را دوست بداریم .. دیگر گرگ دشمن شما نیست … و دیگر کاری با گله های شما و همینطور چوپانان شما ندارد …
مردم با شنیدن این سخنان متعجبانه و با شک و تردید کم کم سر از مخفی گاه های خود درآورده و ظاهر گشتند و به سوی سنت فرانسیس و گرگ روان شدند .
و
و سنت فرانسیس دوباره ادامه داد که : ا
و نه تنها دیگر به شما آزاری نمی رساند بلکه از شما در برابر خطرات و دشمنان نیز دفاع خواهد نمود و تنها در برابر اینکار خود از شما غذای روزانه و جای زندگی اش را می خواهد .
با شنیدن این سخنان هر کدام از مردم واکنشی متفاوت داشتند گروهی موافق بودند و خوشحال که دوران جنگ و دشمنی بسر رسیده و صلح و آشتی جانشین ان شده و گروهی مخالف بوده و درصدد انتقام از گرگ بودند و گروهی نیز در شک و تردید بسر میبردند و به اوضاع اعتمادی نداشتند با این وجود سنتفرانسیس با تمام توان بزرگان و شهردار شهر را متقاعد نمود و سپس به سراغ خانواده های داغدار رفت .
هرچند صحبت با ایشان بسیار سخت می نمود اما او انان را انچنان که جزی از پیکر خود اویند لمس نمود و احساسشان را ادراک نمود و با انها ساعت ها گریست و دعا کرد … پس سرانجام به سراغ گرگ رفت و از او خواست تا از خانواده های داغدار که به انها ثدمه وارد کرده بود عذرخواهی نموده و ابراز ندامت و پشیمانی کند و دلیل کارهایش را برای آنان توضیح دهد . پس گرگ نیز چنین کرد .
بعد از ان همه مانده بودند که بعد از پذیرش هم زیستی با گرگ حالا با او چگونه زندگی کنند و با او چگونه رفتار نمایند ؟
پس خواهر چوپان جوان . اولین کسی بود که درحالی که می گرید تا از خوی انتقامش بکاهد و ان را سرکوب نماید برای گرگ غذا آورده و کنارش نشست و دست خود را بر روی پشت گرگ کشید و شروع به نوازش گرگ نمود و او نخستین کسی بود که اورا برادر گرگ خطاب نمود .
پس از ان گرگ در کمال صلح و آشتی به نگهبان و نماد قدرت ان روستا تبدیل گشت و با وجود ان گرگ مردم روستا سالهای پر از ارامشی را سپری نمودند .
اما بهترین همزیستی با حیوانات چگونه است ؟
در این داستان خواندیم که گرگ برای تامین غذا که جز نیازهای اولیه و به حق او به شمار می رود به گله ها حمله می نود و دلیلش برای کشتن چوپانان تنها غریزه مشترک میان همه موجودات زنده یعنی تلاش برای بقا بوده و برای دفاع از خود اینکار را انجام داده بود اما واکنش سنت فرانسیس که به فرمان خدا انجام شد و باعث اطاعت مردم از این رفتار نیز گردید چیزی جز صلح و آشتی و انصراف از انتقام نبود و نتیجه ان نیز به دست آوردن سالهای پر از امنیت زیر سایه قدرت غریزی گرگ بود .
اما نکته مهم در مورد این توافق دوجانبه که بحث ما مرتبط می باشد این است که انسانها گرگ را مجبور نکردند از غریزه شکار و درندگی خود دست بکشد بلکه آن را هدفمند ساختند تا هم خود در آسایش باشند و هم گرگ از شکار و نتایج ان بهره مند شود .
تربیت و آموزش به حیوانات آیا نوعی حمایت از آنها محسوب می شود ؟
پیشتر گفته شد که حیوانات دیگر نقشی در زندگی روزمره ما ندارند و اگر استفاده غذایی را کنار بگذاریم می توان بدون آنها نیز زندگی کرد و خللی در زندگی روزمره انسانها پیش نخواهد آمد و تمامی استفاده هایی که از حیوانات در عصر حاضر می شود تنها بهانه است ومی توان از آنها صرف نظر نمود .
و با توجه به تعداد باقی مانده حیوانات بر روی کره زمین می توان گفت که همزیستی با آنها یک ضرورت محسوب نمی شود تا به بهانه آن نیاز به تغییر در شیوه زندگی حیوانات صورت گیرد . و در واقع ما با تربیت حیوانات به عنوان یک حیوان خانگی انها را از تمامی غرایز و توانایی های ذاتی شان اخته می کنیم و آنها را به موجوداتی بی دفاع تبدیل نموده که اگر نقصی در جسم و یا رفتارشان به وجود آید آنها را با این اختگی در دفاع و توانایی های ذاتی برای بقا در دنیای ماشینی خود رها می کنیم . و از طرفی هم تولید حیوانات ولگرد نموده که سر وسامانی نداشته و زندگی شان هم برای خود عذاب آور است و هم برای طبیعت آسیب رسان .